حالمان بد نیست غم کم میخوریم
کم که نه هر روز کم کم میخوریم
آب میخواهم سرابم میدهند
عشق میخواهم عذابم میدهند
خنجرى برقلب بیمارم زدند
بى گناهى بودمو دارم زدند
دشنه نامرد برپشتم نشست
از غم نامردمى پشتم شکست
عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام
تیشه زد بر ریشه اندیشه ام
درمیان خلق سردرگم شدم
عاقبت آلوده مردم شدم
درد مى باردچو لب تر مى کنم
طالعم شوم است باور مى کنم
خسته ام از قصه هاى شومتان
خسته ام ازهمدردى مسمومتان
آه در شهر شما یارى نبود؟
هیچ کس از حال من پرسید؟نه
هیچ کس چشمى برایم تر نکرد
هیچ کس یک روز با من سر نکرد
شلام شلام گلم من آپم بیا
فاطی جووووونم مرسی از شعر قشنگت گلم
به به چه عکسی چه شعری




آپم
ممنون