گفتمش نقاش را از غربت زهرا بکش
گریه کرد و با قلم یک چادر خاکی کشید
گفتمش پس غربت زهرا کجای نقش بود؟
ناله کرد و زیر چادر غنچه ای پرپر کشید
زندگی،مسابقه نیست،زندگی،یک سفر است،و تو آن مسافری باشکه در هر گامش،ترنّم خوشِ لحظه ها جاری ست...
زندگی،مسابقه نیست،
زندگی،یک سفر است،
و تو آن مسافری باش
که در هر گامش،
ترنّم خوشِ لحظه ها جاری ست...