تأسف بار

چه کسی می گوید گرانی شده است؟


دوره ی ارزانی است!


دل ربودن ارزان


دل شکستن ارزان


دشمنی ها ارزان


چه شرافت ارزان


تن عریان ارزان


آبرو قیمت یک تکه ی نان


و دروغ از همه چیز ارزان تر


قیمت عشق چقدر کم شده است کمتر از آب روان


و چه تخفیف بزرگی خورده                                          قیمت هر انسان!!!!

نام زرتشت

زرتشت پیام آوری است که با گفته ها و آیینش،انقلاب بزرگ فکری برپا کرد.پیام های او به شکل سروده های مذهبی،که گات ها نامیده می شود،از زمان های بسیار قدیم برجای مانده است.

آیین او در قرن های اولیه،پیروان بسیاری پیدا کرد و بطور مستقیم و غیر مستقیم،تأثیرات زیادی در آیین ها و معتقدات  مذهبی و فکری دوران بعداز خود بر جای گذاشت.

در سروده های او،نام حقیقی اش زرتوشترا اسپیتامه است.محققان زرتشتی نیز معتقدند نام اصلی او اسپیتامه است و زمانی که به پیامبری رسید،لقب زرتشت به او داده شد.

زرتشت،کلمه ای آریایی و کهن است؛جزء آخر آن-اشترا-به معنی شتر است و بطور کلی زرتشت در معنی"دارای شتر زرد"یا"صاحب شتر زرین"دانسته شده است.

روشن است که در حدود سه هزار سال قبل،چهارپایان،بزرگترین سرمایه ی مردم آن زمان به حساب می آمدند و شتر برای مردم،یک حیوان بسیار مفید و سودمند بود؛زیرا:حیوانی سواری و باربر بود،برای حمل و نقل از آن استفاده می شد و مردم از شیر وگوشت این حیوان تغذیه می کردند،از پشمش پوشاک و چادر،و از پوستش،سپر و ابزار و وسایل مختلفی می ساختند.

(حیوانات دیگری از قبیل گاو و اسب،نقش مهمی در زندگی مردم آن روزگار داشتند؛به همین دلیل در ترکیب نام های این مردم؛واژه ی شتر و اسب و گاو،فراوان استفاده می شده است.در کتاب های گات ها و اوستا،ما با نام هایی که با واژه ی اسب ترکیب شده،برمی خوریم.مثل:ارجاسب به معنی؛صاحب اسب راهوار،و یا لهراسب،به معنی؛تیز اسب به کار می رفته است.نام پدر زرتشت نیز پوروش اسپ،به معنی؛دارنده ی اسب سیاه،سفید یا خاکستری است و ویشتاسپ که از حمایت کنندگان و پشتیبانان زرتشت بود،به معنی؛کسی است که دارای اسب سرکش است.

اسم هایی که در ارتباط با گاو می باشد نیز در آن روزگار استفاده می شده است.مثل:دغدوه،به معنی؛دوشنده شیر گاو،که نام مادر زرتشت می باشد.و هوگووه به معنی؛صاحب گاو خوب،که وی از پیروان مشهور زرتشت است.)

نام زرتشت هم ترکیبی از نام شتر است،و زرتشت به معنی شتر زردرنگ می باشد.همچنان که شخصی به نام فرش وشتره؛به معنی صاحب شتر درخشان یا جسور،از پیروان مشهور زرتشت است.

او یادآور می شود که نام زرتشت از نام های عادی و متداول ایران آن زمان بوده است و این دلیل بر این است که صاحب این نام،واقعا در تاریخ وجود داشته است و اگر وجود زرتشت تخیلی و غیر واقعی می بود،باید نامش را از میان اسامی دینی و یا کلماتی که نشان دهنده و بیان کننده ی دین و آیین خاصی می بود،انتخاب می کردند.

نام زرتشت در شاهنامه ی فردوسی،معمولا به شکل زردهشت بکار رفته است:


     خجسته پی و نام او زردهشت                    که آهر من بدکنش را بکشت


و در جایی دیگر:


     پرستشکده کشت زان سان که کشت          ببست اندرو دیو را زردهشت

مقدمه

در برگ های غبار گرفته ی تاریخ و در اعصار فراموش شده که فروغشان به تیرگی گراییده است،برخی نام ها و چهره ها هستند که هیچ گاه غبار سالیان فراموشی بر آنها ننشسته و نخواهد نشست؛زیرا این افراد با آیینه دل و کیمیای خرد خود،معجزه ها آفریده اند و توانسته اند آراء،ادیان و روزگار پس از خود را متحول سازند.یکی از این چهره ها،زرتشت سپنتمان بود که به دنبال اوجگیری ستیزهای قبایل آریایی و زمانی که کاوی ها برای تشکیل اتحادیه های بزرگ در همه جا با یکدیگر در حال جدال بودند و آرامش و امنیت جوامع آریایی سلب شده بود،در ایران ظهور کرد و پرچم مبارزه با جنگ و افزون طلبی را بر افراشت.

زرتشت در آن زمان به این حقیقت توجه نمود که اساس اختلاف های جوامع،ستیزها،جنگ ها و ویرانی ها،چند گانگی الوهی و دینی است.او با اندیشه ی از میان برداشتن تضادها و تعارض های دینی و نزدیک کردن باور های خداپرستانه ی انسان ها و به آرزوی آشنا کردن بشریت با اصول اخلاقی مورد اتفاق همگان،نهضتی برپا کرد که بدیع و منحصر به فرد بود.

او عقاید خود را به نحوی دلکش و زیبا و همه فهم به نظم درآورد و با خواندن سروده های زیبای خود،به تبلیغ یکتا پرستی و مبارزه با مفاسد ناشی از تعدد خدایان پرداخت و تآکید کرد که در جهان،تنها یک خدایای واحد نادیده ی آسمانی وجود دارد.

از میان همه فرزندان آسیا،زرتشت نخستین کسی است که به تنهایی نماینده ی حکمت باستانی آسیا گردید.


نهج البلاغه خطبه سه

5.شکوه از خلافت عثمان:


تا آن که سومی به خلافت رسید.دو پهلویش از پر خوری باد کرده،همواره بین آشپزخانه و دستشویی سر گردان بود و خویشاوندان پدری او از بنی امیه به پا خاستند و همراه او بیت المال را خوردند و بر باد دادند،چون شتر گرسنه ای که به جان گیاه بهاری بیفتد،عثمان آنقدر اسراف کرد که ریسمان بافته او باز شد و اعمال او مردم را بر انگیخت،و شکم بارگی او نابودش کرد

نهج البلاغه خطبه سه

4.شکوه از شورای عمر:


سپس عمر خلافت را در گروهی قرار داد که پنداشت من همسنگ آنان می باشم پناه بر خدا از این شورا در کدام زمان در برابر شخص اولشان در خلافت مورد تردید بودم،تا امروز با اعضای شورا برابر شوم؟که هم اکنون مرا همانند آنها پندارند؟و در صف آنها قرار دهند؟ناچار باز هم کوتاه آمدم،و با آنان هماهنگ گردیدم. یکی از آنها با کینه ای که از من داشت روی برتافت،و دیگری دامادش را بر حقیقت برتری داد وآن دو نفر دیگر که زشت است آوردن نامشان.